ای خوشا سودای دل از دیده پنهان داشتن


مبحث تحقیق را در دفتر جان داشتن

دیبه ها بی کارگاه و دوک و جولا بافتن


گنجها بی پاسبان و بی نگهبان داشتن

بنده فرمان خود کردن همه آفاق را


دیو بستن، قدرت دست سلیمان داشتن

در ره ویران دل، اقلیم دانش ساختن


در ره سیل قضا، بنیاد و بنیان داشتن

دیده را دریا نمودن، مردمک را غوصگر


اشک را مانند مروارید غلطان داشتن

از تکلف دور گشتن، ساده و خوش زیستن


ملک دهقانی خریدن، کار دهقان داشتن

رنجبر بودن، ولی در کشتزار خویشتن


وقت حاصل خرمن خود را بدامان داشتن

روز را با کشت و زرع و شخم آوردن بشب


شامگاهان در تنور خویشتن نان داشتن

سربلندی خواستن در عین پستی، ذره وار


آرزوی صحبت خورشید رخشان داشتن